کشتی نوح

کشتی نوح


پس از آنکه خدای تعالی به نوح خبر داد که به جز این افراد اندک دیگری به تو ایمان نخواهد آورد،دستور ساختن کشتی را صادر فرمود و چنانکه از ظاهر قرآن به دست می آید،ساختن کشتی تا به آن روز بی سابقه بوده است،از این رو به نوح فرمود:«کشتی را تحت نظر ما و به دستور ما بساز و درباره کسانی که ستم کرده اند مرا مخاطب مساز(و نجاتش را از من مخواه)که غرق شدنی هستند.»1

نوح نیز طبق دستور اللهی دست به کار ساختن کشتی شد و تخته،میخ و چوب از اطراف تهیه می کرد و زیر نظر فرشتگان الهی،آن ها را به هم متصل ساخته و به سرعت کشتی را آماده کرد.

و همانگونه که پیش از این اشاره شد،آن مردم کوته فکر که منطق درستی نداشتند و در صدد بودند تا بهر نحو شده نوح را بیازارند،وسیله جدیدی برای آزار حضرت به دست آوردند و زبان به تمسخر شیخ الانبیاء گشودند و هرکس به نحوی او را سرزنش و استهزا می کرد.

یکی می گفت که ای نوح پس از پیغمبری،نجّار شده ای؟دیگری پوزخند می زد و می گفت که در این سرزمین خشک که آبی وجود ندارد،کشتی با این عرض و طول را برای چه می سازی؟نکند در بیابان خشک می خواهی کشتی بانی کنی؟سومی می گفت که این کشتی را درخشکی می سازی،پس کجا در آب می اندازی!

نوح در پاسخ آن ها یک جمله می گفت و اظهار می داشت:«ٰاگر شما امروز ما را مسخره می کنید،روزی خواهد آمد که ما نیز شمارا مسخره کنیم،و به زودی خواهید دانست که غذاب خوار کننده و ذلّت بار به سراغ کدام یک از ما دو طایفه خواهد آمد».2

 

در حدیث است که چون شروع به درخت کاری کرد،کسانی که بر وی عبور می کردند مسخره کنان بدو می گفتند:به درخت کاری مشغول شده ای؟وقتی درخت ها بزرگ شد و آن ها را قطع و شروع به نجّاری کرد،بدو می گفتند:نجّار شده ای!و همین که به ساختن کشتی مشغول شد بدو می خندیدند و به یک دیگر می گفتند:حالا دیگر در این سرزمین بی آب به شغل کشتی بانی دست زده و ملّاح شده است!آن دوران هم گذشت و به تدریج کشتی ساخته و حاضر شد.

در مقدار طول،عرض،ارتفاع و کیفیت آن کشتی اختلاف است.بعضی گفته اند:طول آن 1200،عرضش800و ارتفاعش 80 ذراع بوده است و طبق این قول روایتی هم از امام صادق(ع)رسیده است.دیگری گفته است:طول آن 700 ،عرضش500 و ارتفاعش 80 ذراع بوده و قول سوم آن است که طول آن 300،عرضش و ارتفاعش 30 ذراع بوده است،والله أعلم.3

از ابن عباس نقل شده که کشتی مزبور دارای سه طبقه بود.طبقه زیرین برای جانوران وحشی،طبقه وسط برای چهارپایان و طبقه بالا برای مردمی که با نوح بودند،و حضرت نوح هرچه خوراکی و لوازم دیگر برداشته بود،در همان طبقه بالا جای داد.4

به هرصورت کشتی آماده شد و نوح منتظر فرمان خداوند بود.در این وقت دستور آمد:«وقتی که دیدی فرمان رسید(و نشانه های عذاب آمد)و (آب از)تنور جوشیدن گرفت،از هرحیوانی یک جفت بردار و خاندانت (به جز آن کسانی که وعده عذاب آن ها را پیش از این به تو خبر داده ایم)و هم چنین کسانی که به تو ایمان آورده اند را با خود بردار و به کشتی وارد شو،و درباره کسانی که ستم کرده اند با من گفت و گو مکن که غرق شدنی هستند.»5


1.هود(11)آیه 37.                        2.همان(11)آیات 28 و 39.

3و4.مجمع البیان،ج5،ص159.          5.هود(11)آیات37-40.

دوستان عزیز نظر یادتون نره.

آزار و صدمه ای که نوح از مردم دید

آزار و صدمه ای که نوح از مردم دید

با توجه به عمر طولانی و سال های بی شماری که نوح میان مردم بود و نیز افرادی که به وی ایمان آوردند و علاقه زیادی که قوم او به بت پرستی داشتند،می توان حدس زد که این پیغمبر بزرگوار چه مقدار سختی کشید و خون جگر خورد.گذشته از ناسزاهای زیادی که به او گفتند و دیوانه،گمراه و جن زده اش خواندند،انواع شکنجه بدنی و آزار جسمی را هم به او می رساندند.

در حدیثی که صدوق از امام صادق(ع)روایت کرده،گاهی مردم آن حضرت را به قدری کتک می زدند که سه روز تمام بی هوشی می افتاد و از گوش وی خون می آمد.1

مرحوم طبرسی(رحمه الله) می نویسد:حضرت نوح 950 سال شب و روز مردم را به سوی خدا دعوت می کرد،ولی سخنان وی در آن مردم اثری نداشت و گاهی «ن قوم به قدری او را می زدند که بی هوش میشد؛وقتی به هوش می آمد می گفت:

اللهم اهد قومی،فإنّهم لا یعلمون؛2

خدایا قوم مرا هدایت کن که نمی دانند.

از وهب نقل شده است:نوح سه قرن تمام مردم را به خدا دعوت کرد که هر قرن سیصد سال بود.او در این نهصد سال،پنهان و آشکارا دعوت خود را ابلاغ می کرد،ولی آن مردم جز طغیان و سرکشی نیفزودند و هر قرن که می آمد،مردم آن قرن سرکش تر از قرن پیش بودند تا جایی که مردم دست کودکان خود را می گرفتند و آن ها را نزد نوح می آوردند و به آن ها سفارش می کردند و می گفتند:

لَئِنْ بَقیتَ بَعدی فَلا تُطیعَنَّ هذَا الْمَجنُون؛

اگر پس از من زنده ماندی،مبادا از این دیوانه پیروی کنی.

سپس ادامه داده می گوید:آن مردم به نوح حمله کردند و اورا چنان می زدند که از گوش های آن حضرت خون می آمد و بی هوش می شد.در این وقت او را برداشته به خانه ای می انداختند یا به همان حال بی هوشی بر در خانه اش گذارده می رفتند.3

از لحن قرآن کریم هم به خوبی فهمیده می شود که آزار آن ها به آن حضرت،شدید و سخت بوده است.خداوند در سوره های انبیاء و صافّات می فرماید:«...ما نوح و خاندانش را از اندوه و محنت بزرگ نجات دادیم».4و مفسران گویند که منظور از اندوه بزرگ،همان آزار های زیادی است که مردم به آن حضرت می کردند.

در سوره قمر حکایت فرموده که نوح دعا کرد و گفت:«پرودرگارا!من مغلوب(و از پا افتاده)هستم،تو یاریم ده».5

در سوره شعراء هم آمده که این گونه به درگاه خدای رحمان استغاثه کرد و گفت:«پوردگارا!به راستی که این قوم مرا تکذیب کردند،پس میان من و ایشان گشایشی ده و مرا با مردمان با ایمانی که با من هستند،(از دست اینان)نجات ده».6


1.اکمال الدین،ص79.                             2.مجمع البیان،ج4،ص433-435.

3.همان.                                             4.انبیاء(21)و صافات(37)آیه76.

5.قمر(54)آیه 10.                                 6.شعراء(26)آیات 117 و 118.

دوستان عزیز نظر یادتون نره.

دعوت نوح(علیه السلام)و استدلال های او

دعوت نوح(علیه السلام)و استدلال های او

مسئله بت پرستی در میان قوم نوح به صورت گسترده ای نفوذ کرده بود و بت ها طرف دارانی جدّی داشتند،و همان گونه که گفتیم:شاید یکی از دلایل آن این بود که مرام بت پرستی،مرام و مسلک تازه ای بود که مردم با آن رو به رو شده بودند ودام جدیدی بود که شیطان سر راه سعادت و کمال مردم گسترده بود.از سوی دیگر،رشد کافی هم میان مردم آن زمان وجود نداشت تا به سود و زیان خود پی ببرند و به زشتی عمل خود واقف گردند.به هرحال آن اوضاع مشکلات بسیاری را برای نوح ایجاد کرده و آن بزرگوار را پیش برد هدف مقدس توحید و خداپرستی دچار زحمت بسیاری نمود و به سختی سخنان جان بخش وی در دل مردم اثر می کرد.

از طرز تکلم و استدلال آن پیامبر بزرگوار با مردم،و پاسخ هایی که آن بی خردان به او می دادند،سبک مغزی،لجاجت و سر سختی آن ها به خوبی معلوم می شود تا آنجا که برخی از آن مردم آن پیامبر بزرگوار را مورد تمسخر و استهزا قرار می دادند که برای نمونه ترجمه بعضی از آیات قرآن کریم را برای شما نقل می کنم.«ما نوح را به سوی قومش فرستادیم تا به آنها بگوید:من بیم رسانی آشکار هستم که شما را از عذاب خدا بیم دهم،تا جز وی را پرستش نکنید که من از عذاب دردناک آن روز بر شما بیمناکم».1

در این جا سران و بزرگان کافر قوم وی که به خاطر ثروت و قدرتی که داشتند خود را شریف تر از دیگران می پنداشتند،به نوح گفتند:«ما تو را جز بشری مانند خود نمی بینیم...».2و در آیه دیگری است که به یک دیگر گفتند:«او جز بشری همانند شما نیست که بدین وسیله می خواهد بر شما برتری جوید،و اگر خدا می خواست(برای هدایت افراد بشر رسولی بفرستد)فرشتگان را می فرستاد».و بلکه پافراتر گذاشته نسبت جنون،گمراهی و دروغ به نوح و پیروانش دادند و گفتند:«او جز مردی دیوانه نیست»3که به جنون دچار شده یا گفتند:«ما تو را در گمراهی آشکاری می بینیم».4و در آیه دیگری است که اظهار داشتند:«ما شمارا افرادی دروغ گو می پنداریم».5

که باید گفت که این سبک مغزان نابخرد و خیره سران لجوجی که تبلیغات نوح را مخالف با منافع مادّی و ریاست خود تشخیص می دادند،منطقی نداشتند تا به مبارزه با گفتار مستدّل و منطقی نوح برخیزند،بذا به این بهانه جویی ها و سفسطه بازی ها متوسل می شدند وگرنه هر عاقل با انصافی می داند که سنت الهی در مورد بعثت انبیا به همین صورت بوده که پیغمبر هر قومی را از جنس همان قوم،بلکه از میان همان ها برانگیزاند تا با معرفتی که مردم درباره اصل و نسب و خصوصیات زندگی او دارند،بهتر از او پیروی کنند و دعوتش را بهتر بپذیرند و تردید کمتری درباره اش باشد.

متاسفانه قوم نوح با این حرف نابجایی که می زدند،برای مخالفان و دشمنان دیگر پیمبران الهی نیز بهانه زیبنده ای به یادگار گذارده اند.

از جمله ایرادهای دیگری که به نوح گفتند این بود که بدو گفتند:«این چند تنی هم که پیرویت می کنند،جز فرومایگانی نیستند که بدون تامل به سخنانت گوش داده و دعوتت را پذیرفته اند».6و چون برتری و فضیلت را به پول و ثروت می دانستند،دنبال این سخن نا بجای خود گفتند:«و ما برتری و مزیتی نسبت به شما بر خود نمی بینیم،بلکه شما را دروغگو می پنداریم».و د رآیه دیگری است که از روی کمال تعجب یا تمسخر و استهزا به نوح می گفتند:«ما چگونه به......

ادامه متن را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه نوشته

نوح علیه السلام

نوح علیه السلام


از جمله پیغمبران بزرگواری که در راه ترویج توحید و خداپرستی رنج فراوانی کشید و آزار بسیار دید،نوح پیغمبر بود که با وجود عمر طولانی و سالیان بسیاری که میان مردم مشرک و کافر زیست و مجاهدت های فراوانی که در راه تلیغ دین الهی متحمل شد،به جز چندتن انگشت شمار کسی بدو ایمان نیاورد و دعوتش را نپذیرفت.

شاید یکی از علل آن این بود که بت پرستی،به تازگی میان مردم رسوخ کرده و دام تازه ای بود که شیطان سرِ راه بندگان خدا گسترده بود و مانند بسیاری از شیوه های باطل و رسوم غلطی که ابتدا مشتری های زیادی پیدا می کند و آن ها،پافشاری بسیاری روی سخن نا به جای خود دارند،طرفداران بت پرستی نیز با تلاش فراوان مشغول ترویج این مرام باطل بودند و از بت ها«ودّ»،«سواع»،«یعوق» و«نسر» که خدای تعالی نامشان را در قرآن نیز ذکر کرده،به سختی دفاع می کردند.به ویژه که اشراف و اعیان نیز روی اغراض شخصی و استفاده هایی که از این راه عایدشان می شد،آن ها را حمایت می نمودند.

طبیعی است که با چنین وضعی،نوح پیغمبر که یاوری نداشت،برای مبارزه آن با چه مشکلاتی مواجه شد و تا چه حدّ تحمل و بردباری به خرج داد.

در قرآن کریم هم در بیشتر جاهایی که داستان نوح نقل شده است.1به آزارهایی که آن حضرت در راه ترویج دین خداوند کشید،اشاره شده است.در آن زمان مردم به حدّی به بت ها و پرستش آن ها علاقه پیدا کردند که بر طبق بعضی تواریخ،نوح سال های زیادی از آن ها کناره گرفت و در کوه ها و غارها به تنهایی و دور از آن مردم جاهل به عبادت و پرستش حق مشغول بود.

سید بن طاووس از کتاب قصص محمد بن جریر طبری نقل کرده است که نوح تا هنگامی که 460 سال از عمرش گذشته بود،پیوسته در کوه ها زندگی می کرد و عبادت حق تعالی مشغول بود و زن و فرزندی نداشت.آن حضرت جامه پشمین می پوشید و غذای خود را از گیاهان زمین تامین می کرد تا اینکه پس از گذشت آن مدت،جبرئیل نزد وی آمد و گفت:چرا از مردم کناره گیری کرده ای؟نوح گفت:قوم من خدارا نمی شناسند،از این رو من از ایشان کناره گیری اختیار کرده ام.جبرئیل گفت:با آن ها جهاد کن!نوح گفت:نیروی اینکار را ندارم و اگر عقیده ام را بدانند،مرا خواهند کشت.جبرئیل گفت:اگر نیروی اینکار به تو داده شود با آن ها جهاد می کنی؟نوح گفت:این آرزوی من است.در این وقت نوح پرسید:تو کیستی؟جبرئیل فرشتگان را صدا زد و هنگامی که فرشتگان نزد وی جمع شدند،نوح بیمناک گردید.سپس جبرئیل خود را معرفی نموده و سلام خدای رحمان را به وی ابلاغ کرد و مقام نبوت را به او بشارت داد و دستور داد که پس از ابلاغ نبوت خود با عمورة،دختر ضمران بن اخنوخ،نخستین کسی که بعدا به وی ایمان آورد،ازدواج کند.

نوح به دنبال مأموریت الهی به میان مردم رفت و عصایی در دست داشت که با آن از ضمیر مردم با خبر می داد.آن روز،روز عید آن مردم بود.

سرکرده های قوم نوح هفتاد نفر بودند که آن روز نزد بت های خویش اجتماع کرده بودند.وقتی نوح به میان آن ها آمد،صدای خدا را به«لا اله الا الله»بلند کرد و نبوت خویش و دعوت پیامبران قبل و بعد خود را به مردم ابلاغ فرمود.در این وقت بود که بت ها لرزیدند و آتش هایی که روشن کرده بودند،خاموش شد و مردم را وحشتی فرا گرفت.بزرگان و سرکرده ها پرسیدند که این مرد کیست؟

نوح فرمود:من بنده خدا هستم که او مرا به عنوان رسالت نزد شما فرستاده تا شما را از غذاب او بیم دهم.

وقتی عمورة سخن نوح را شنید،بدو ایمان آورد و چون پدرش دانست او را مورد سرزنش قرار داد و گفت:به این زودی سخن نوح در دل تو کارگر افتاد.من ترس آن دارم که پادشاه از موضوع مزّلع گردد و تو را به قتل برساند.ولی عمورة به سخن پدر وقعب ننهاد و دست از ایمان خود برنداشت.پس از آن نیز هرچه او را تهدید کرده و به حبس کشیدند،از ایمان به خدای نوح دست نکشید.سرانجام با حضرت نوح ازدواج کرد و سام بن نوح از وی به دنیا آمد.2

این خلاصه مطلبی بود که ابن طاووس از کتاب مزبور نقل کرده است.ولی در ازدواج نوح و نام همسر آن حضرت اختلاف است:برخی مانند یعقوبی گفته اند که خدای سبحان به آن حضرت وحی فرمود که هیکل دختر ناموس ابن اخنوخ را به ازدواج خویش در آورد.سیدبن طاووس احتمال داده که هیکل لقب و وصف همان عمورة باشد و البته این زن،غیر از آن همسر نافرمان نوح است که قرآن کریم او را خیانت کار و کافر معرفی فرموده است.


1-در قرآن کریم43 بار نام نوح ذکر شده و در شش سوره از سوره های قرآنی،داستان آن بزرگوار و قومش به تفصیل نقل شده است.آن سوره ها عبارت است از:اعراف،مومنون،شعراء،قمر،هود و نوح که در سوره هود تفصیل بیشتری در این باره داده شده است.

2-بحارالانوار،ج11،ص341.

دوستان عزیز نظر یادتون نره.


نام نوح و اوصاف،شمایل و ویژگی های آن حضرت

نام نوح و اوصاف،شمایل و ویژگی های آن حضرت


در روایات نام اصلی نوح،مختلف ذکر شده است:مانند عبدالغفار،عبدالملک ودر بعضی هم عبد الاعلی،و علّت اینکه او را نوح خواندند،کثرت نوحه و گریه آن حضرت بوده است.در اوصاف آن حضرت نوشته اند که مردی گندم گون،باریک بود.بیانش فصیح و گفتارش روان و منطقش نیرومند بود که وحی الهی نیز به منطق نیرومند و بیان فصیح او کمک می کرد.

نوح نخستین پیغمبر اولواالعزم بود که خداوند او را با کتاب و شریعتی جداگانه و به سوی همه مردم آن زمان مبعوث فرمود.کتاب او نخستین کتابی است که مشتمل بر شرایع اللهی بوده و شرعیتش نیز نخستین شرعیت ها بوده است.

نوح پیغمبر دومین پدر نسل کنونی انسان که نسب آن ها بدو باز می گردد،چنانکه خدای تعالی در سوره صافّات فرموده:

{وَجَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلباقِینَ}

نژاد او را باقیماندگان(روی زمین)قرار دادیم.

و پیمبرانی که پس از او آمدند همگی نسبشان به آن حضرت می رسد.

خداوند در قرآن از شکر گزاری و سپاس گزاری نوح یاد کرده و در سوره اسراء فرموده{إنَّهُ کانَ عَبْدأ شَکُوراً}.در تفسیر این آیه آمده که هرگاه جامه ای می پوشید یا خوراکی می خورد و یا آبی می آشامید،خدا را شکر می کرد و «الحمدالله»می گفت و در تفسیر دیگری آمده که در آغاز«بسم الله»و در پایان«الحمدالله»می گفت.

در احادیثی از امام باقر و امام صادق(ع)روایت شده که نوح در هر صبح و شام این جمله را می گفت:

اَللّهُم،إنّی أشهِدكَ أنّ ما أصبَحَ بی مِنْ نِعمَةٍ فی دینٍ أو دُنیاً فَمِنْكَ،وَحدكّ لاشَریكّ لَكَ،لَكَ الحَمْدُ وَ لَكَ الشُکرُ بِها حَتّی تَرضی وَبَعدَ الرّضی؛1

پروردگارا من تورا گواه می گیرم که هر نعمتی از نعمت های دین یا دنیا که در صبح و شام به من می رسد،همه از توست که یگانه ای و شریک نداری.ستایش مخصوص تو و سپاس تو راست تا هنگامی که خشنودگردی و نیز از خشنودی.


1-بحارالانوار،ج11،ص291.

دوستان عزیز نظر یادتون نره.

عمر نوح علیه السلام

عمر نوح علیه السلام


عمر طولانی نوح در ادبیات عربی و فارسی ضرب المثل واقع شده است.تواریخ و روایات عمر آن حضرت را ما بین 1000 تا 2800 سال نقل کرده اند و البته برخی هم مانند یعقوبی عمر ایشان را همان 950 سالی که مدت توقف او میان قوم خود بود و قرآن کریم نیز در سوره عنکبون نقل کرده و 1000،1450،1470 و نیز 2300 سال گفته اند و البته در اخبار معتبر،عمر نوح 2500 سال ذکر شده است.1

مسعودی در اثبات الوصیه گفته که سنّ حضرت نوح در هنگام مرگ طبق روایتی 1450 سال بوده و نیز در روایت دیگری است:هنگامی که نوح به رسالت مبعوث گردید،850 سال داشت و 950 سال نیز میان قوم خود بود(و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت می نمود)و پس از فرود آمدن از کشتی نیز 500 سال دیگر زندگی کرد که جمعاً 2300 سال عمر کرد.همچنین در روایات دیگری است که نوح 2800 سال در دنیا زندگی کرد.2

چنانکه مرحوم مجلسی فرموده،و در روایات اهل بیت-که صدوق و علی بن ابراهیم و راوندی از آن بزرگواران روایت کرده اند-عمر آن حضرت 2500 سال ذکر شده است.به این ترتیب که 850 سال پیش از مبعوث شدن به پیامبری و 950 سال نیز میان قوم خود مردم را به خدای یگانه دعوت می کرد،سپس 200 سال دست به کار ساختن کشتی شد و پانصد سال نیز پس از بیرون آمدن از کشتی در جهان زیست و آبادکردن شهرها و سکنی دادن فرزندان خویش در آن ها پرداخت.

به هر صورت میام پیمبران الهی که نامشان در قرآن مذکور است،کسی به اندازه نوح عمر نکرد و حتی برخی مثل ثعلبی،همین عمر طولانی آن حضرت را معجز وی دانسته اند و گفته اند:معجزه نوح در وجود خود او بود،زیرا هزار سال عمر کرد و در این مدت طولانی،نه نیرویش کم شد و نه دندانی از دندان های او افتاد.

برخی هم که این عمر طولانی به نظرشان بعید آمده است درصدد تأویل و محمل تراشی برآمدند که بهتر است از نقل کلام و پاسخ آنها خودداری شود،زیرا اولا مسئله طول عمر افرادی مانند حضرت نوح،به قدرت بی مانند حق تعالی مربوط می شود و همانند هزاران امر خارق العاده دیگری است که گاهی به صورت معجزه و کرامت و به دست پیمبران و اولیای خدا انجام شده و همگی تحت فرمان خداوند و مشیّت و اراده نافذ اوست«وَاِذا أرادَاللهُ لِشَیءٍ أنْ یَقوُلَ لَهُ کُنْ فَیَکُون».ثانیا با توجه به زندگی ساده و آسایش خیال و خوراک های طبیعی انسان های اولیه و نبودن بیمار هایی که به تدریج از پدران گذشته به مردم امروز به ارث رسیده و گرفتاری هایی که بر اثر توسعه زندگی برای افراد بشر پیش آمده و مرگ های زودرسی که بر اثر خوردن غذاهای رنگین و متنوّع یا تنوّع در کام جویی های جنسی و لذت های بیشتر زندگی پیش آمده،به خوبی راز طول عمر مردم آن زمان را به دست می آوریم و چنانکه اطبا و اهل فن گفته اند:به هر اندازه که خیال بشر آسوده تر و زندگی اش بی آلایش و ساده تر و خوراک روزانه اش سالم تر و مراعات بهداشت در او بیشتر باشد،به همان اندازه میزان عمرش طولانی تر خواهد شد.

همچنین در این که عمر طبیعی بشر چه مقدار است؟اطبای معروف جهان هنوز نتوانسته اند نظری قاطع ارائه کنند و پس از آزمایش های بسیار و مطالعات فراوان،به این نتیجه رسیده اند که سبب مرگ انسان نیست که هشتاد و نود سال زندگی می کند،بلکه سبب آن عوارضی است که مانع ادامه زندگی می شود.به همین دلیل بعضی از دانشمندان موفق شده اندکه با رژیم غذایی و رساندن ویتامین های لازم و سایر راه های علمی،عمر برخی حیوانات را به 900 برابر عمر طبیعی شان برسانند و این جمله یکی از اطبای معروف است که گفته است:منشأ مرگ،بیماری است نه پیری!همچنین که نقل کرده اند دکتر آلکسیس کارل،جراح و زیست شناس معروف موفق شد قسمتی از بدن حیوانی را که از بدنش جدا شده بود،بیش از حیات و زندگی معمولی آن حیوان در خارج زنده نگاه دارد که توضیح بیشتر ما را از مسیر خود منحرف می سازد،اگر خوانندگان محترم مایل به توضیح بیشتری در این باره باشند،می توانند به کتاب هایی که درباره طول عمر حضرت بقیه الله-عجّل الله فرجه الشریف-نگاشته شده مراجعه نمایند و از گفتار دانشمندان فیزیولوژی و دیگران در این باره مطلع گردند.3


1-همان،ص 290.                         2-اثبات الوصیه،ص 18.

3-ر.ک:منتخب الاثر،ص283-284؛شیعه در اسلام،ص151؛دادگستر جهان،ص213-222.