نوح علیه السلام


از جمله پیغمبران بزرگواری که در راه ترویج توحید و خداپرستی رنج فراوانی کشید و آزار بسیار دید،نوح پیغمبر بود که با وجود عمر طولانی و سالیان بسیاری که میان مردم مشرک و کافر زیست و مجاهدت های فراوانی که در راه تلیغ دین الهی متحمل شد،به جز چندتن انگشت شمار کسی بدو ایمان نیاورد و دعوتش را نپذیرفت.

شاید یکی از علل آن این بود که بت پرستی،به تازگی میان مردم رسوخ کرده و دام تازه ای بود که شیطان سرِ راه بندگان خدا گسترده بود و مانند بسیاری از شیوه های باطل و رسوم غلطی که ابتدا مشتری های زیادی پیدا می کند و آن ها،پافشاری بسیاری روی سخن نا به جای خود دارند،طرفداران بت پرستی نیز با تلاش فراوان مشغول ترویج این مرام باطل بودند و از بت ها«ودّ»،«سواع»،«یعوق» و«نسر» که خدای تعالی نامشان را در قرآن نیز ذکر کرده،به سختی دفاع می کردند.به ویژه که اشراف و اعیان نیز روی اغراض شخصی و استفاده هایی که از این راه عایدشان می شد،آن ها را حمایت می نمودند.

طبیعی است که با چنین وضعی،نوح پیغمبر که یاوری نداشت،برای مبارزه آن با چه مشکلاتی مواجه شد و تا چه حدّ تحمل و بردباری به خرج داد.

در قرآن کریم هم در بیشتر جاهایی که داستان نوح نقل شده است.1به آزارهایی که آن حضرت در راه ترویج دین خداوند کشید،اشاره شده است.در آن زمان مردم به حدّی به بت ها و پرستش آن ها علاقه پیدا کردند که بر طبق بعضی تواریخ،نوح سال های زیادی از آن ها کناره گرفت و در کوه ها و غارها به تنهایی و دور از آن مردم جاهل به عبادت و پرستش حق مشغول بود.

سید بن طاووس از کتاب قصص محمد بن جریر طبری نقل کرده است که نوح تا هنگامی که 460 سال از عمرش گذشته بود،پیوسته در کوه ها زندگی می کرد و عبادت حق تعالی مشغول بود و زن و فرزندی نداشت.آن حضرت جامه پشمین می پوشید و غذای خود را از گیاهان زمین تامین می کرد تا اینکه پس از گذشت آن مدت،جبرئیل نزد وی آمد و گفت:چرا از مردم کناره گیری کرده ای؟نوح گفت:قوم من خدارا نمی شناسند،از این رو من از ایشان کناره گیری اختیار کرده ام.جبرئیل گفت:با آن ها جهاد کن!نوح گفت:نیروی اینکار را ندارم و اگر عقیده ام را بدانند،مرا خواهند کشت.جبرئیل گفت:اگر نیروی اینکار به تو داده شود با آن ها جهاد می کنی؟نوح گفت:این آرزوی من است.در این وقت نوح پرسید:تو کیستی؟جبرئیل فرشتگان را صدا زد و هنگامی که فرشتگان نزد وی جمع شدند،نوح بیمناک گردید.سپس جبرئیل خود را معرفی نموده و سلام خدای رحمان را به وی ابلاغ کرد و مقام نبوت را به او بشارت داد و دستور داد که پس از ابلاغ نبوت خود با عمورة،دختر ضمران بن اخنوخ،نخستین کسی که بعدا به وی ایمان آورد،ازدواج کند.

نوح به دنبال مأموریت الهی به میان مردم رفت و عصایی در دست داشت که با آن از ضمیر مردم با خبر می داد.آن روز،روز عید آن مردم بود.

سرکرده های قوم نوح هفتاد نفر بودند که آن روز نزد بت های خویش اجتماع کرده بودند.وقتی نوح به میان آن ها آمد،صدای خدا را به«لا اله الا الله»بلند کرد و نبوت خویش و دعوت پیامبران قبل و بعد خود را به مردم ابلاغ فرمود.در این وقت بود که بت ها لرزیدند و آتش هایی که روشن کرده بودند،خاموش شد و مردم را وحشتی فرا گرفت.بزرگان و سرکرده ها پرسیدند که این مرد کیست؟

نوح فرمود:من بنده خدا هستم که او مرا به عنوان رسالت نزد شما فرستاده تا شما را از غذاب او بیم دهم.

وقتی عمورة سخن نوح را شنید،بدو ایمان آورد و چون پدرش دانست او را مورد سرزنش قرار داد و گفت:به این زودی سخن نوح در دل تو کارگر افتاد.من ترس آن دارم که پادشاه از موضوع مزّلع گردد و تو را به قتل برساند.ولی عمورة به سخن پدر وقعب ننهاد و دست از ایمان خود برنداشت.پس از آن نیز هرچه او را تهدید کرده و به حبس کشیدند،از ایمان به خدای نوح دست نکشید.سرانجام با حضرت نوح ازدواج کرد و سام بن نوح از وی به دنیا آمد.2

این خلاصه مطلبی بود که ابن طاووس از کتاب مزبور نقل کرده است.ولی در ازدواج نوح و نام همسر آن حضرت اختلاف است:برخی مانند یعقوبی گفته اند که خدای سبحان به آن حضرت وحی فرمود که هیکل دختر ناموس ابن اخنوخ را به ازدواج خویش در آورد.سیدبن طاووس احتمال داده که هیکل لقب و وصف همان عمورة باشد و البته این زن،غیر از آن همسر نافرمان نوح است که قرآن کریم او را خیانت کار و کافر معرفی فرموده است.


1-در قرآن کریم43 بار نام نوح ذکر شده و در شش سوره از سوره های قرآنی،داستان آن بزرگوار و قومش به تفصیل نقل شده است.آن سوره ها عبارت است از:اعراف،مومنون،شعراء،قمر،هود و نوح که در سوره هود تفصیل بیشتری در این باره داده شده است.

2-بحارالانوار،ج11،ص341.

دوستان عزیز نظر یادتون نره.