ضرب المثل با شروع کلمه حرف آ
آبادی ازآبست.و من الماءکل شی حی.
آب از آب تکان نمی خورد.همه جا امن امان است.
آب از دستش نمی چکد.یعنی خیلی خسیس است.
آب از سرش گذشته.کارش درست شدنی نیست.
آب با غربال برداشتن.کار بیهوده کردن.
آب به سوراخ مورچه ریختن.عده ای زیاد ناگهان از جائی در آمدن.
آب پاکی روی دستش ریخت!او را بکلی نا امید کرد.
آب تو دلش تکان نمیخورد.بسیار آهسته می رود.
آب در دست داری نخور.یعنی عجله کن.
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.مقصود در کنار ماست و ما بیخبریم!
آب در هاون کوفتن.به کار بی نتیجه مشغول شدن.
آب دریا از دهان سگ نجس نمیشه.
آب را از سربلند باید گفت.باید مبدا را پیدا کرد.
آب را گل آلود میکنید که ماهی بگیره.شلوغ میکنه تا چیزی گیرش بیاد.
آب راه خودشو باز میکنه.خوش اخلاق باهمه دوست میشه.
آبرو بهر نان نباید ریخت.
آب روشنائی است.ریختن آب دلیل پیشامد خیری است.
آب زیر پوستش رفته.یعنی سرحال آمده.
آب زیر کاه.یعنی طرف خیلی زرنگ و هوشیاره!
آبشان از یک جو نمیره.یعنی باهم توافق ندارند.
آب که از سرش گذشت چه یک نی چه صد نی.
آب که آمد تیمم با طلست.اصل که آمد فرع از بین میره.
آب که یکجا بمونه میگنده.زیاد جائی نمانید.
آب نمی بیند وگرنه شناگر قابلی است.
آبها از آسیا افتادن.آرامش بعد از هیاهو.
آبی از او گرم نمیشه.یعنی به او امیدی نیست.
آبی که آبرو ببرد در گلو مریز.دنبال چیزی که ابرویت را ببرد مرو.
آتش اگر اندک است حقیر نباید شمرد.
آتش را با آتش خاموش نمیکنند.
آجیل کسی کوک بودن.یعنی اسباب معاشش فراهم است.
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد.
آخر،گذر پوست به دباغ خلنه است.
آدم پول را پیدا میکند.پول آمدم را پیدا نمیکند.
آدم بدحساب دوبار میده.بدهی را با خسارتش میده.
آدم به امید زنده است.ممکنست آدم فقیر هم بدولتی برسد.
آدم به کیسه اش نگاه نمیکند.به بین چقدر داری همانقدر خرج کن.
آدم خوش معامله.شریک مال مردمه.
آدم دست پاچه.کار را دوبار میکند!
آدم گدا اینهمه ادا!.هرچی زشتتره بازیش بیشتره.
آدم ناشی.سرنا را از گشادش باد میکنه.
آدم نترس.سرسلامت به گور نمی برد.
آدم یک بار پایش به چاله میرود.یکبار آدم گول میخورد.
آدمی جایزالخطاست.انسان محل سهو ونسیانست.
آدمی را از مرگ چاره نیست.
آدمی را آدمیت لازمست.چوب صندل بو ندارد هیزم است.
آدمی شیرخام خورده است.یعنی هرخطائی ممکنست از آدم سر بزند.
آدمی مخفی است در زیر زبان.تا کسی حرف نزند شخصیتش معلوم نمی شود.
آرزو بر جوانان عیب است.جوانی و هزار خیال و آرزو.
آزبگذار و پادشهای کن.بی طمع سربلند و آقاست.
آزمند همیشه نیازمند بود.طمعکار همیشه محتاجست.
آستین نوپلو بخور.وقتی دانشمند را در لباس کهنه تحویل نگیرند.
آسوده کسی که خر ندارد.از کاه و جوش خبر ندارد.
آسه بیا،آسه برو که گربه شناخت نزنه.خیلی مراقب باش.
آسیا به نوبت.یعنی حق تقدم رعایت شود.
آشپز که دوتا شد.آش یا شور میشه یا مزه!
آش دهن سوزی نیست.یعنی مطلوب و دلخواه نیست.
آش نخورده و دهان سوخته.کسی که کاری نکرده و متهم شده.
آفتاب سر دیوار است.آفتاب لب بام است.مرگ نزدیک است.
آفتابه خرج لحیمه.یعنی به تعمیر و خرجش نمی ارزد.
آفتابه لگن هفت دست.شام و ناهار هیچی.
آقابالاسر.کسی که بدون هیچ حقی بکسی فرمان دهد.
آقا شکسته نفسی میکنید.از فروتنی معلومات خودش را برخ نمیکشد.
آمد زیر ابروشو درست کنه.چشمشو کور کرد!
آمدم ثواب بکنم کباب شدم.حواسته کار خیر بکند بعذاب افتاده.
آنان که غنی ترند.محتاجترند!
آنجا که عیانست.چه حاجت به بیانست.
آنچه به خود نمی پسندی بدیگران هم مپسند.
آنچه در آینده جوان بیند.پیر در خشت خام آن بیند.
آنچه دلم خواست نه آن شد.هرچه خدا خواست همان شد.
آنرا که حساب پاکست.از محاسبه چه باکست.
آنرا که عقل دادی چه ندادی.و آنرا که عقل ندادی چه دادی؟!.
آنقدر بایست تا علف زیرپات سبز بشه.
آنقدر مار خورده که افعی شده.یعنی زرنگه و کلاه سرش نمیره.
آواز دهل شنیدن از دور خوشست.سروصداش از هنرش بیشتر است.