آدم و حوا در بهشت
آدم و حوا در بهشت
آدم و حوا به دنبال این فرمان با دستوری که از طرف پروردگار صادر شد در بهشتی مسکن گرفتند و از انواع نعمت ها ولذایذ بهشتی بهره مند شدند و بدون هیچ رنجی و زحمتی روزگار خود را به سر می بردند،نه به فکر گرسنگی بودند و نه از برهنه ماندن ترس داشتند،نه تشنه می شدند و نه از سرما و گرما واهمه داشتند،زیرا خدا به آدم فرموده بود:«تو را در بهشت این نعمت هست که نه گرسنه می شوی و نه برهنه،نه تشنه خواهی شد و نه آفتاب زده».1
شیطان که همه بدبختی های خود و رانده شدن از درگاه اللهی را از آدم می دانست،چنانکه گفتیم کینه او را به سختی در دل گرفته بود و درصدد بود تا به هر ترتیبی موجبات گمراهی آدم و فرزندانش را فراهم سازد و حتی به سوگند یاد کرده بود که به هر نحو و از هر سویی که بتواند آدمیان را گمراه نموده و مانند خود بدبخت و جهنمی خواهد کرد،در چنین موقعیتی چگونه می تواند آسوده بنشیند و آدم را در آن لذت های بی پایان مادی و معنوی غوطه ور ببیند و نصیب وی فقط حسرت و پشیمانی باشد،و شاید اگر فکر انتقام هم در سر او نبود،همان حسد و تکبری که داشت او را آسوده نمی گذاشت و درصدد از بین بردن نعمت های بی حد اللهی از آدم و حوا برمی آمد.مگر نه این که او به سبب تکبری که به انسان ورزید و خود را برتر از او دانست حاضر نشد در برابرش سجده کند و از فرمان پروردگار خود سرپیچی کرد و آن همه عبادت ها و زحمات چند هزار ساله خود را تباه ساخت،و به سبب رشک و حسدی که به مقام آدم برد برای همیشه خود را مورد لعنت و رانده شده درگاه خدای خویش گردانید.
حالا چه نقشه هایی برای فریب آدم وحوا طرح کرد؟و در چه لباسی در آمد؟و چه ترتیبی به بهشت راه پیدا کرد و خود را با آدم و حوا رسانید؟و یا از خارج بهشت با آن ها سخن گفت و آن دو را وسوسه کرد و با همان وسوسه ها سبب اخراج آن دو از بهشت گردید...
درست معلوم نیست.
در قرآن کریم و احادیث معتبر صریحا چیزی در این باره نرسیده است.در بعضی روایات غیر معتبر آمده است که در کالبد طاووس یا مار در آمد و وارد بهشت شد،2که بر فرض صحت،بعید نیست کنایه از فریبا بودن،زیبایی لباسی بوده که با آن جامه نزد آدم و حوا در آمد و بدین وسیله آن دو را فریب داد.
اما طریقه فریب و راهی را که بدین منظور انتخاب کرد و سخنانی کرد که به آدم و حوا گفت،در قرآن و احادیث به تفضیل نقل شده است.و چنین استفاده می شود که گویا شیطان در فکر بوده تا نقطه ضعفی در انسان پیدا کند و از آن راه پیش آید،از طرز پیشنهادی که مورد خوردن میوه آن درخت به آدم وحوا یا به آدم تنها نمود،می توان حدس زد که از کدام یک از غرایزانسانی استفاده کند.
شیطان برای پیش برد این هدف،به صورت خیرخواهی دل سوز و به آدم گفت:«می خواهی تا تو را به درخت ابدیت و ملک جاودانی راهنمایی کنم؟»3یا هر دوی آن ها را مخاطب ساخته چنین گفت:«پروردگارتان از نردیک شدن به این درخت نهیتان نکرد مگر از بیم آن دو فرشته مجرد شوید یا زندگی جاودانه یابید»4اگر از این درخت بخورید به صورت فرشتگان در آمده و برای همیشه در بهشت جاویدان می مانید،و به دنبال این گفتار و برای این که سخنش در دل آن دو کارگر افتد و وسوسه اش اثر کند،به دروغ سوگندی هم برای ایشان یاد کرد که من در این گفتار نظری جز خیر خواهی و دل سوزی شما ندارم.
در حدیث دیگری آمده است که ابتدا نزد حضرت آدم آمد و هرچه خواست آدم را فریب دهد،وسوسه اش کارگر نشد از این رو به سراغ حوا رفت و او را با سخنان فریبنده ای که گفت با خود همراه کرد و با هم نزد آدم آمدند و از طریق حوا او را فریب داد.5
از این رو در روایت آمده است که «زنان دام شیطان اند»6 و هرگاه شیطان دستش از همه جا کوتاه شود به سراغ آن ها می رود.
در حدیث است که چون آدم به زمین هبوط کرد،جبرئیل نزد وی آمد و پرسید:«ای آدم مگر خدا تو را به دست قدرت خویش نیافرید و از روح خویش در تو ندمید و فرشتگان را به سجده بر تو مامور نکرد؟پس چرا با فضیلت و مقامی که به تو داد نافرمانیش کردی؟»در پاسخ گفت:«ای جبرئیل شیطان برای من قسم خورد که خیر خواه من است و آن سخن را از روی دلسوزی می گوید و من باور نمی کردم که کسی بتواند قسم دروغ بخورد».7
در حدیث دیگری است که رسول الله(ص)در شب معراج،شاهد مناظره موسی و آدم(ع)بود.موسی گفت:«ای آدم تو نبودی که خداوند به دست قدرت خویش تو را آفرید و از روح خود در تو دمید،فرشتگان را به سجده ات مامور و بهشتش را بر تو مباح کرد،در جوار رحمت خود جایت داد و رو در با تو سخن گفت؟آنگاه تو را از یک درخت نهی کرد،ولی توخودداری کنی تا سبب هبوط خود به زمین گشتی و خود را نگاه نداشته و فریب ابلیس را خوردی و بدین وسیله ما را از بهشت بیرون آوردی؟»
آدم گفت:«فرزندم با پدر خود در این مورد به آرامی سخن گوی که دشمن از راه فریب و خدعه پیش آمد و برای من قسم خورد که در گفتارش خیرخواه و دلسوز است،نزد من آمد و گفت:ای آدم من برای تو غمگینم!»گفتم:«چرا؟»گفت:« برا آنکه من با تو مانوس گشته و از زندیک تو بودن با تو بهره مندم،اما می دانم که تو از این جا می روی و وضع نا خوشایندی پیدا می کنی!»گفتم:«چاره چیست؟»گفت:«چاره به دست توست.می خواهی تو را به آن درختی که سبب جاویدان ماندن و فرمان روایی بی زوال می گردد راهنمایی کنم.تو با همسرت از آن بخورید تا همیشه با من در بهشت باشید؟»و به دنبال آن قسم دروغ خورد که این سخن را از روی خیرخواهی می گوید.ای موسی،من گمان نمی کردم که کسی بتواند قسم دروغ به خدا بخورد...»8
به هر صورت آدم را وادار کرد که به آن درخت نزدیک شود و یا بدان دست زند.و در این که آیا آدم با این عمل،خلافی انجام داد یا اصلا خلافی نبود و بهتر آن بود که آن کار را نمی کرد،و اینکه خداوند از خوردن آن نهی فرمود،برای تذکر و ارشاد به این حقیقت بود که اگر بدان دست زند،از نعمت های بهشتی محروم می گردد وچنانکه خدا فرمود:«از ستمکاران گردند»یا«به بدبختی گردانید»و به اصطلاح نهی ارشادی بود بحثی است و ظاهر همین است که مرتکب خلاف و گناهی نشد وبهتر بود که انجام ندهد.در هرحال همین عمل سبب شد تا از نعمت های بهشتی و سکونت در آن محروم گردد و به دنبال آن،خطاب شد:
(اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منی هدی فمن اتبع هدای فلایضل و لایقشی،و من اعرش عن ذکری فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمی)9
همگی فرود آیید که بعضی از شما دشمن بعضی دیگر هستدی و اگر هدایتی از من به سوی شما آمد،هرکه پیروی هدایت من کند نه گمراه شود و نه تیره بخت،هرکه از یاد من روی برگرداند وی را روزگاری سخت خواهد بود و روز قیامت او را کور محشور می کنیم.
و در این که آن بهشت در کجا بود،در زمین بود یا آسمان؟و اساسا همان بهشت موعود بوده یا غیر آن؟و آن درختی که از خوردن آن نهی شده بودند درختی مادی بود یا معنوی؟درست معلوم نیست؟
برخی گفته اند:آن در بهشت در هرکجا که بود بهشت موعود نبود،به دلیل آن که اگر بهشت موعود و جنة الخد بود،شیطان در آن را نداشت،و هم چنین تکلیف به خوردن و نوخردن آن جا نیست و هرکه در آن جای گرفت،دیگر بیرون نخواهد رفت.در مقابل اینان،دسته ای هم متعقدند که همان بهشت است و این که گفته اند هرکه در آنجا در آید بیرون نخواهد رفت،مربوط به زمان پس از حساب و قیامت است که اهل ثواب داخل آن می شوند نه پیش از آن.
درباره آن درخت نیز اختلاف نظر فراوانی است.برخی آن را خوشه گندم و برخی درخت انگور یا انجیر ذکر کرده اند.شیخ طوسی رحمة الله در کتاب تبیان آن را درخت کافور نوشته و جمعی هم درخت عناب گفته اند.در بعضی روایات نیز آن درخت حسد یا شجره علم دانسته اند،و الله اعلم.10
برهرحال هرچه بود،سبب زوال نعمت های بهشتی از آن دو گردید و آنان را از جای امن و آسودگی،به این جهان پر از بلا و گرفتاری در آورد.شیطان نیز بدین وسیله توانست بزرگ ترین ضربه انتقامی خود را به آدم زده و عدوات خود را با آن دو به ظهور برساند.خدای تعالی نیز در یکی از جاهایی که داستان آدم را نقل کرده پس از بیان آن داستان این هشدار و تذکر را به فرزندان آدم نیز می دهد:
(یابنی آدم لایفتنکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة)11
ای فرزندان آدم!شیطان شما را نفریبد،آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.
باری آدم و حوا به زمین هبوط کردند و چنانکه طبری و دیگران گفته اند،آدم(ع)در کوه«سراندیب»قرار گرفت و حوا در«جده».سپس حضرت آدم به دنبال حوا آمد تا او را در سرزمین مکه دیدار کرد،و زندگی خود را شروع کردند.
1-طه(20)آیه118 2-بحارالانوار،ج11؛ص193
3-طه(20)آیه120 4-اعراف(7)آیه20
5-بحارالانوار،ج11؛ابن کثیر،قصص الانبیاء،ج1،ص51 6-مجمع البحرین،ماده«حبل»
7-تفسیر علی بن ابراهیم،ص213 8-بحارالانوار،ج11،ص188
9-طه(20)آیات 123و124 ۱۰-بحارالانوار، ج11،ص143،161،156
11-اعراف(7)آیه27
دوستان عزیز نظر یادتون نره
به نام خالق من،خدای وطنم...ایران